یکی بود یکی نبود یه قورباغه بود که اسمش قورقوری بود همه صداش می کردند کاراگاه قورقوری آخه اون یه کاراگاه بود همه اونو می شناختند وهمه دوستش داشتند قورقوری طرفدار محیط زیست بود.
یک روز به او یک پرونده می دهند که اسم پرونده را گذاشته بودن الودگی هوا وقتی قورقوری اسم پرونده را خواند رفت پشت پنجره و به اسمان نگاه کرد هوا ان قدر الوده بود که نمی شد حتی پرنده ها را دید. او پرونده را قبول کرد و ذره بینش را برداشت و از در بیرون رفت. او اول دور برکه را گشت بعد به جنگل رفت و چند توریست دید.
بعد متوجه ی چیز عجیبی شد دید ان طرف جنگل چیز عجیبی است سمتش رفت دید یک اتوبوس است
و با خود گفت شاید انها با همین اتوبوس آمده اند بعد مسافران آمدند و سوار شدند وحرکت کردند ناگهان دود سیاهی از پشت ماشین زد و به سوی اسمان رفت قورقوری به سرفه افتاد و فهمید چرا هوا انقدر آلوده است و رفت پیش ریس پلیس و به او داستان آلودگی هوا را گفت و توضیح داد که پرونده را چگونه حل کرده است.
نویسنده: عسل کناری کلاس چهارم دبستان دخترانه راه رشد- تهران
نقاشی: عسل کناری با نرم افزار word و powerpoint